ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ترانه قشنگ زندگی ما

قرار ملاقات هفته 31!

سلام به دختر ناناز مامان. امروز مامانی خیلی خوشحاله. آخه دیروز گلم و بعد از 13 هفته دوباره توی مانیتور اتاق سونوگرافی دیدمش. این بار هم پیش دکتر دریارام رفته بودیم. چون هم از تخصص ش راضی بودیم و هم اینکه بابایی هم میتونست بیاد توی اتاق سونوگرافی و شما رو ببینه.  راستش توی عید چند روز که مراسم عروسی و دید و بازدید بود و مامانی خسته شده بود تکونات و کم احساس می کردم و خیلی نگرانت شده بودم ولی بعدش دوباره اوضاع روبراه شد و خدا رو شکر هر از چند گاهی از خودت بهم خبر می دادی. مخصوصا وقتی که یه چیز شیرین می خوردم سریع عکس العمل نشون می دادی. حتی قبل از اینکه شیرینی از گلوم پایین بره (مخصوصا باقلواهای خوشمزه ای که مامان بابا هادی امسال پخت...
29 فروردين 1391

هفت ماهگیت مبارک عزیزم.

سلام گل مامان خوبی عزیزم؟ می بینی امروز چه تند تند دارم بهت سر می زنم؟ خوب حرف واسه گفتن زیاد دارم امروز.عزیز دلم امروز هفت ماهت تموم شده و به سلامتی وارد ماه هشتم و هفته 31 شدی. مبارک باشه عزیزم. خیلی بیقرار اومدنت هستیم و امیدوارم زمان سریعتر بگذره و برسه روزی که سالم و سلامت و خوشگل و تپل مپل بغلت می کنیم.   از یه طرف فکر می کنم که این چند ماهه چقدر سریع گذشت و دخمل مامان ماشاالله چه زود بزرگ شد ولی از طرفی فکر می کنم که خیلی زمان  گذشته از روزی که وجود تو باعث ایجاد حس قشنگ و بی نظیر و غیر قابل وصف مادری در من شد. حسی که با هر لحظه فکر کردن به اون شور و شعف تازه ای در من ایجاد می شد. روزی که اومدنت باعث شد که شادی های ز...
26 فروردين 1391

ترانه خانوم و یوگا!یا خانوم دکتر ترانه!

سلام به عزیز دل مامان خوبی خوشگلم.چه خبر از اون تو؟ راحتی؟ اذیت نمی شی؟ آذوقه هات به راهه؟ تکونات که خدا رو شکر این روزا خوبن  و همش باعث شادی و شعف مامان میشن. از طرفی مامانی خیلی سعی می کنه که راحت باشی و بهت سخت نگذره خدایی نکرده٬ ولی اگه یه وقت ناخواسته اذیت شدی ببخش مامانی رونازنازی من.   از 5 شنبه و جمعه واست بگم که کلی کار با هم انجام دادیم و جاهای جدید رفتیم. 5شنبه بعد از ظهر روز اول کلاس 4 جلسه ای نیروی حال (یوگا) بود که من چند وقت بود منتظر برگزاری ش بودم و بالاخره این دوره تونستیم با هم دیگه توی کلاس شرکت کنیم. این کلاس تمرین زندگی در لحظه اکنون ه و فکر می کنم خیلی بتونه به بهبود کیفیت زندگی مون کمک کنه.کلاس دو سا...
26 فروردين 1391

خواب بابا هادی

سلام به دختر قشنگم ترانه خانوم مامان الان دقیقا دو روزه که بابایی رفته ماموریت و از ما دوره. ما هم برای اینکه تنها نباشیم رفتیم خونه مامان و بابای مامانی.راستی با رئیسم صحبت کردم که از این به بعد دوشنبه ها رو سر کار نیام.آخه مامانی خیلی پشت درد داره و نمیتونه زیاد روی صندلی بشینهو مهم تر از اون می ترسه که شما اذیت شی اینطوری. به خاطر همین دیروز رو دوتایی خونه بودیم و تا می تونستیم استراحت کردیم و خوابیدیم. امروز صبح بابایی زنگ زده بود و می گفت که دیشب خواب شما رو دیده.می گفت موهاش طلایی بوده ولی خیلی مو و ابرو و مژه و اینا نداشته(مثل نوزادی های مامانی-البته من فقط بی مو بودم بقیه رو داشتم.) چشماش هم شبیه بابایی بوده با یه صورت گرد ٬ ب...
22 فروردين 1391

نوروز 1391 مبارک!(بخش دوم)

سلام سلام ترانه جون مامان.مامان دوباره اومد با بقیه خاطرات عید 91. اصلا می دونی که اصل قضیه  مسافرت رفتن ما چی بود عزیزم؟ مراسم عروسی عموحمید و خاله نیوشا بود که حتما باید می رفتیم-وگرنه امسال مسافرت عید تعطیل بود- لحظه تحویل سال ساعت 8و44 دقیقه و 27 ثانیه صبح روز اول فروردین بود.چه لحظه با شکوهی ه لحظه تحویل سال جدید .من که عاشق این لحظه و این روزم.فکر می کنم شما هم اولین تجربه ت از عید و خیلی دوست داشتی.با هم دیگه کلی واسه همه دعا کردیم و قبلش قرآن هم خوندیم! خلاصه سال جدید با کلی شادی و سرور در کنار سفره هفت سین قشنگمون توی مشهد و در کنار مامان و بابای بابا هادی و عمو حمید و عمو حامد تحویل شد و بعد از یکی دو ساعت دید و بازدیدهای د...
20 فروردين 1391

نوروز 1391 مبارک!(بخش اول)

سلام به عزیز دلم. خوشگل خودم.جیگر مامان. مثلا عید بود و ماتعطیل بودیم و قرار بود بیشتر استراحت کنیم ... ولی از بس همه چی شلوغ پلوغ بود و برنامه ها فشرده! که حتی وقت نکردم یه سر به وبلاگ دختر گلم بزنم و چند خط براش بنویسم. جونم واست بگه که عید 91 هم به سرعت برق و باد رسید و یک سال دیگه به عمر مامانی و بابایی ت اضافه شد و بالاخره رسیدیم به سال تولد شما که حتما قشنگ ترین سال زندگی مون خواهد بود.حتی تصورش هم شیرین و لذت بخشه! راستی امسال سال نهنگه و به تقویم چینی سال اژدها.باید برم و خصوصیات متولدین این سال رو بخونم! ما برای یکشنبه 28 اسفند ساعت 30/10 شب به مقصد مشهد بلیط داشتیم. قبلش برای خدا حافظی رفته بودیم پیش مامان بابای مامانی که شام ...
14 فروردين 1391
1